محل تبلیغات شما

فرهیخته دوستی دارم.انسانی بسیار شریف.با همسر مهربانش از حیوانات ولگرد همه جوره حمایت می کند.

حدود ده دوازده تا سگ و شاید بیست تا گربه ولگرد در حاشیه زندگی اش زندگی می کنند.

مداوایشان می کند .غذا و امنیتشان را تامین می کند و همه گونه دلسوزی .

هر روز به بازار ماهی فروشها می ره و به ناچار از ارزان ترین نوع ماهی هرچقدر که بتواند برای غذای ان همه حیوان می خرد.

ان روز هم دیدمش با چندین ظرف پر از ماهی های ریز و درشت و کمی مانده!

سماک(ماهی فروش) به گونه ای که من بشنوم گفت :با این دک و پوز و اتومبیل گرانقیمت ارزان ترین و مانده ترین ماهی ها را می خرن؟!!در حالی که حتا فقیر ترین آدمها هم این ماهی ها را نمی خرند!

انگار هرچه پولدار تر باشند خسیس تر هم می شوند و رحمشان به حال خودشان نمیاد!

گفتم منظورتان چیه؟

گفت آن آقا را می گم هر روز میاد و چندین کیلو ماهی ارزان قیمت می خره  و

نزاشتم حرفش تمام بشه گفتم می دانی اون کیه؟

گفت نه!

گفتم می دانی اون ماهی ها را برای چی می خواد؟

گفت خوب حتمن برای خوردن!!!

گفتم او یکی از بهترین دوستان منه و یک مهندس ارشد تحصیل کرده اروپاست.اون ماهی هایی که هر روز از شما می خره برای تغذیه سگها و گربه هایی ولگرد است!سگهایی که شما حاظرنیستی حتا از کنارشان رد بشی و با اکراه نگاهشان می کنی او هر روز به آنها غذا می ده و در صورت بیماری حتا دکتر و دارو برایشان تهیه می کنه!

ماهی فروش دوان دوان به دنبال دوستم دوید!ماهی ها را از دستش گرفت دو نایلون بزرگ تا دم ماشین  برد و گفت ببخش مهندس بزارید کمکتان کنم!و بعد هم عذر خواهی بابت قضاوتی که کرده بود.و حلالیت طلبیدن!

دوستم گفت چی شده مگه؟ماهی فروش گفت چیزی نشده اما آدرس بدهید تا هر روز خودم ماهی های مانده را درب منزل بیارم !

و دوست من همچنان با تعجب به چهره شرمنده ماهی فروش نگاه می کرد و من نیز از دور نظاره گر!

و. بیایید که دیگران را قضاوت نکنیم و خود را در جایگاه قاضی قرار ندهیم.

قاضی دیگران نباشیم

سردار خان و یک ماجرای دیگر

یک معبد و دو محراب

ماهی ,روز ,هم ,ها ,گفتم ,اون ,هر روز ,ها را ,ماهی ها ,می کند ,ماهی فروش

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هیچی